Wednesday, September 14, 2011

سربلند دار

سال 84 بود، قرار شد تا فیلمی برای دکتر معین ساخته شود،جعمی از جوانان جمع شدیم پر از شور و جوانی، در میان ما دختری بود محجبه، تنها دختر چادری جمع، در زیر زمینی جمع شدیم و عوامل فیلم آمدند و دکتر معین آمد و بزرگتر ها و خلاصه فیلم کلید خورد، همه با شور و هیجان صحبت می کردیم، می تاختیم و نقد می کردیم، اما در این بین دخترک چادری جمع آرام سخن می گفت، لبخند همیشه بر صورتش بود ، عصبانی نمیشد، مثل ما تند نمی شد، در تمام طول اون 9 ساعت صبور و بود آرام، با وقار، کم کم دوست شدیم، آغاز دوستی من با سمیه توحید لو...

پس از آن چندباری دیدمش، همیشه خندان و صبور بود، در ستاد نسیم همیشه دور هم جمع می شدیم و حرف میزدیم، ما از ستاد هنرمندان و روزنامه نگاران و او در ستاد نسیم و بقیه بچه هایی که بودن،.... گذشت اون سال ها....هر کس به دنبال زندگی

سال 88 شد، بازهم او در ستادی مشغول شد، این بار باهم نبودیم، اصلا من نبودم، کودتا صورت گرفت، شبهای سیاه و دختر صبور و آرامی که به زندان رفت، باورم نمی شد نماد دختران مسلمان سرزمینم در زندان،باورم نمی شد...بازهم گذشت فکر کنم حدود 88 روز شایدم بیشتر نمی دانم، اما او آزاد شد و یکدیگر را دیدیم و خندان بود مثل همیشه حتی مثل امشب ...نه آن زمان که از زندان آزاد شد و نه این شب کذایی شکایتی نکرد... 


به دیدن آزاد شده ها که می آمد، می گفت زیارت قبول، باور داشت که اوین عبادت گاه هست، او بارها بارها آنجا به طواف رفته بود....

همدیگر را می دیدیم، آخرین بار شب احیا بود، در حسینیه ارشاد، همدیگر را در آغوش کشیدیم از حکمش پرسیدم گفت خیره انشاء الله....خیر نبود....

می گن ضربه ها آرام بوده؛ خودش نوشته : " خوشحال باش. قصدت تحقیر بود. اعتراف می کنم احساس تحقیر شدگی تمام وجودم را سوزاند. آنقدر که گمان نبرم که تکرار شدنی باشد."

نمی دونم چی بنویسم، چه بگویم، می دونم تا ننویسم خوابم نمی بره، آروم نمی شم، از حقیر شدن آدمهایی که انسان نیستند، شرم و حیا را فراموش کرده اند، از بی شرمی سیاه روی ترین سیاه دلان تاریخ....

درس سمیه و یاسر را ازکتاب های تاریخ و دینی حذف کنید، فقط آبروی خودتان می رود که آن عصر جاهلیت بود این عصر ....از انگلستان و مصر و دیگر جاهای دنیا نگویید ، هیچ نگویید مدتی سکوت کنید بهتر است سکوت کنید

امروز بی شرمی در این سرزمین به بالاترین نقطه خود رسید، امروز خدا هم گریه خواهد کرد، دختری را ، یکی از مسلمان ترین دختران این سرزمین را، اصلا تو بگو نامسلمان، یک انسان را به جرم اعتقاد و اندیشیدن شلاق می زنند، وای برای این مسلمانی، وای بر این حکومت داری و سرزمین داری ....

ما می مانیم، ما سربلند و سبزدر تاریخ می مانیم ،  شما هم می مانید اما شرمسار در تاریخ، ما می مانیم و شما می روید در حالیکه نفرین مادران و دختران این سرزمین بدرقه راهتان است،

خواهرم سربلند دار که امروز بیش از همه طواف کردی بیش از همیشه عبادت کردی خواهرم سربلند و سبز ماندی

No comments:

Post a Comment