Monday, June 6, 2011

عادت نمی کنیم

" ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم"، دوست دارم فریاد بزنم : "نه!" بس است ما نمی خواهیم به خرداد های پر از حادثه عادت کنیم، خردادهایی که بوی رفتن می دهد، خرداد هایی که بوی خون می دهد، خرداد هایی که سیاه است و سیاه، خردادی که مادرها را فرزندان خود جدا می کند، خردادهای که پر است از تبعید  و هجران .... 
ما به خرداد پر از حادثه عادت داشتیم زمانیکه سوم خردادی داشت و حماسه دلیری مردان نامی،  سوم خردادی بود و خبر آمد که خونین شهر آزاد شد، سوم خردادی بود که مردم در خیابان ها شادی می کردند و همه مهربان بودند...
ما به خرداد پر از حادثه عادت داشتیم زمانیکه دوم خردادی بود و تولد نسلی که اوج فریادش لبخند بود، زمانیکه دوم خردادی بود و مردی که آرام و خندان آمد تا کرامت انسان ها را پاس بدارد، زمانیکه خردادی بود که دوم خردادی داشت که در آن پدرها بودند، مادرها بودند، بچه ها بودند و شادمانی مردمی بود که می خواست فردای بهتری را بسازد و تمامی خواسته اش اندکی آزادی بود و ذره ای احترام و امنیت....
خرداد های ما پر بود از روزنامه، پر بود از شادی، پر بود از هیجان و شور و امید...خردادهای ما پایان بهار بود، اما پایان زندگی نبود، پایان بهارهای ما آغازی برای دوباره زیستن بود....
خردادی آمد که در آن شور بود، عشق بود، نور بود، شادی و هیجان و امید برای فردا بود، اما آن خرداد آغاز پاییز بود، آن خرداد شروع زمستان بود....
خردادی آمد که ندا داشت، سهراب داشت، فریاد داشت، مشت های گره کرده داشت، صورت های اخمو داشت و بغض های فروخفته، خردادی آمد که خدارا در پشت بام ها باید فریاد می زدی و خردادی که صدا کردن خدا جرم داشت...
خردادی آمد که پر از میله بود، میله هایی که بچه ها را از مادرها، پدران را از فرزندان، همسران را  از یکدیگر و عاشقان را از هم دور می ساخت، خردادی که بوی هجران میداد، بوی دوری، بوی خاک وطن.... اما خرداد ما با تمام سیاهی اش  پایان نبود آغاز بود....
خرداد ما زمستان داشت،  خرداد ما آغازی بود برای شروع، برای بزرگ شدن، برای عوض شدن، برای آرمان داشتن، برای آنکه ثابت کنی در عصر قهرمان های مرده هنوز نسل قهرمانی هست که  نمی ترسد، قهرمان هایی که  می بخشند، قهرمان هایی که فریاد مرده باد نمی دهند، قهرمان هایی که سبزند، سبز چون سرو....
این خرداد ما همچنان پر از حادثه است حادثه هاله....

No comments:

Post a Comment